مجله طا جواهر



اولین و تنها مجله تخصصی طلا جواهر، نقره، ساعت و آنتیک درایران


کسب و کارمعماری و جواهر

بازتاب هنر در طراحی یک موزه

در جهان امروز، معماری دیگر تنها به معنای ساختن ساختمان نیست؛ بلکه بازتابی است از نوع نگاه طراحان به فضا، زمان، طبیعت و زندگی. پروژهٔ « موزه کالدر» که با همکاری معماران هرزوگ و دو مورون، طراح منظر پیِت اودولف و با حضور مجسمه‌های الکساندر کالدر شکل گرفته، نمونه‌ای کم‌نظیر از این نگرش میان‌رشته‌ای است؛ جایی که معماری، منظر و هنر در گفت‌وگویی آزاد با یکدیگر قرار می‌گیرند و تجربه‌ای تازه از فضا را برای مخاطب رقم می‌زنند. 

ایدهٔ آغازین: فراتر از یک ساختمان

موزه کالدر نه صرفاً یک بنای فرهنگی بلکه یک موضع‌گیری هنری و طراحی است. هرزوگ و دو مورون در این پروژه کوشیدند از ساختار متعارف موزه فاصله بگیرند. به‌جای تأکید بر «شیء معماری» که در شهر به‌عنوان نشانه‌ای مستقل عمل کند، آن‌ها بر «فضا» و «تجربهٔ کاربر» تمرکز کردند. این نگرش، پروژه را به‌سوی چیزی شبیه به «ضد-ساختمان» سوق داد؛ یعنی فضایی که خود را پنهان می‌کند تا امکان گفت‌وگوی آزادتر میان هنر و مخاطب فراهم شود.

این رویکرد، در حقیقت بازتاب یک تغییر پارادایمی در معماری معاصر است: عبور از «معماری به‌عنوان شیء» به‌سوی «معماری به‌عنوان رسانه‌ای برای تجربه». طراحان خواستند فضایی بیافرینند که به‌جای تحمیل معنا، بستری برای خوانش‌های متنوع باشد؛ فضایی که نه روایت را دیکته می‌کند، نه اثر هنری را در قابی ثابت محدود می‌سازد.

نگاه هرزوگ: معماری به‌عنوان ضد-شیء

هرزوگ و دو مورون از آغاز فعالیت حرفه‌ای خود به بازی با مفهوم «ظاهر و محو شدن» شهره‌اند. در موزه کالدر، این نگاه به اوج خود می‌رسد. ساختمان با نمایی خاکستری و بی‌ادعا طراحی شده که نه می‌خواهد بدرخشد و نه ادعای نمادین داشته باشد. این خودآگاهانه‌ترین تصمیم طراحی است: معماری به‌جای آنکه قهرمان صحنه باشد، به نقش یک بستر فروکاسته می‌شود.

اما این «فروکاست» به معنای ضعف نیست؛ بلکه به‌معنای تقویت گفت‌وگو است. وقتی معماری عقب می‌ایستد، فضا زنده‌تر می‌شود و هنر مجال حضور پیدا می‌کند. هرزوگ با حذف جلوه‌های نمایشی، نگاه مخاطب را به روابط درونی فضا و ارتباط آن با باغ و آثار هنری معطوف می‌سازد.

از این منظر، موزه یک تمرین نظری است: معمار به‌جای تثبیت معنا، فضای تهی می‌آفریند تا هنر و مخاطب معنای خود را بسازند. این همان چیزی است که در نظریه‌های معماری معاصر تحت عنوان «معماری به‌مثابه بستر» شناخته می‌شود.

نگاه اودولف: طبیعت به‌عنوان طراحی زنده

اگر معماری هرزوگ را بتوان ضد-ساختمان نامید، منظر اودولف را باید «ضد-باغ کلاسیک» دانست. پیِت اودولف، طراح منظر هلندی، مشهور است به خلق فضاهایی که با فصل‌ها تغییر می‌کنند و زیبایی‌شان نه در نظم رسمی، بلکه در زایش و مرگ گیاهان است. در موزه نیز او باغی طراحی کرده که برخلاف سنت باغ‌های نمایشگاهی، به‌دنبال نمایش همیشگی و پرزرق‌وبرق نیست.

گیاهان چندساله، گل‌های خودرو و ترکیب‌های طبیعی اودولف، باغ را به موجودی زنده و متغیر بدل کرده‌اند. در تابستان سرزنده و پرانرژی است، در پاییز شاعرانه و پر از سایه‌روشن، و در زمستان به سکوتی مینیمال می‌رسد. این تغییر مداوم، تجربهٔ مخاطب را نیز پویا می‌کند؛ هر بار بازدید به معنای مواجهه‌ای تازه است.

ایدهٔ اودولف نشان می‌دهد که طراحی منظر صرفاً تزئین نیست، بلکه بخشی از روایت فضایی است. او باغ را چونان «بخشی از متن» خلق می‌کند، نه «حاشیهٔ تزئینی». به‌این‌ترتیب، تجربهٔ معماری و منظر به هم تنیده می‌شود و مرز میان طبیعت و طراحی محو می‌گردد.

کالدر: حضور هنر به‌عنوان هم‌صدا

در این میان، مجسمه‌های الکساندر کالدر همچون شخصیت سومی وارد گفت‌وگو می‌شوند. کالدر با مجسمه‌های متحرک و سازه‌های سیاه و بزرگش، همیشه میان هنر و مهندسی، میان وزن و بی‌وزنی در نوسان بوده است. آثار او در لاگس موزه نه به‌عنوان اشیای منفرد بلکه به‌عنوان بخشی از تجربهٔ فضایی حضور دارند.

قرارگیری مجسمه‌ها در باغ اودولف و کنار معماری هرزوگ، سه لایهٔ طراحی را به هم پیوند می‌دهد. اینجا هنر نه در قاب سفید موزه که در میان گیاهان، باد و آفتاب تجربه می‌شود. کالدر با حجم‌های سیاهش تضادی چشمگیر با رنگ و بافت گیاهان ایجاد می‌کند و به‌نوعی نقطهٔ مکث در جریان طبیعی منظر می‌سازد.

این پیوند میان معماری، منظر و مجسمه، مصداق بارز نگرشی است که هنر و طراحی را در یک میدان مشترک قرار می‌دهد؛ میدان تجربهٔ حسی و فضایی.

نتایج: فضا به‌مثابه تجربهٔ مشترک

ترکیب این سه نگاه – ضد-ساختمان هرزوگ، باغ زندهٔ اودولف و مجسمه‌های متحرک کالدر موزه را به پروژه‌ای منحصربه‌فرد بدل کرده است. نتیجه، فضایی است که هویت خود را نه از طریق نمایشگری بلکه از طریق تجربهٔ مشترک کاربر و اثر تعریف می‌کند.

بازدیدکننده در این موزه نه صرفاً تماشاگر آثار بلکه بخشی از فرآیند طراحی است. او در میان باغ حرکت می‌کند، با تغییرات فصلی مواجه می‌شود، مجسمه‌ها را در پس‌زمینه‌های متفاوت می‌بیند و همهٔ این‌ها در فضایی رخ می‌دهد که معماری عامدانه از مرکز صحنه کنار کشیده است.

این پروژه نشان می‌دهد که هنر و طراحی وقتی در هم می‌آمیزند، تجربه‌ای فراتر از مجموع اجزا خلق می‌کنند. این همان «گفت‌وگوی میان‌رشته‌ای» است که در دهه‌های اخیر در طراحی معاصر اهمیت یافته است: معماری بدون منظر ناقص است، منظر بدون هنر خاموش است، و هنر بدون فضا بی‌معنا می‌شود.

جمع‌بندی: چشم‌اندازی برای آیندهٔ طراحی

موزه را می‌توان به‌مثابه بیانیه‌ای طراحی خواند: بیانیه‌ای که می‌گوید معماری امروز باید از وسواس بر فرم و نمایان بودن فراتر رود و به تجربهٔ انسانی و زیست‌محیطی بیندیشد. هرزوگ و دو مورون با معماری خاموش خود، اودولف با باغ شاعرانه‌اش و کالدر با مجسمه‌های پرهیبتش، سه زبان متفاوت را در یک گفت‌وگوی واحد به‌کار گرفته‌اند.

این پروژه یادآوری می‌کند که طراحی صرفاً خلق اشیاء زیبا نیست، بلکه ساختن تجربه‌هایی است که نگاه ما را به جهان تغییر می‌دهد. از این منظر، موزه نه فقط یک مقصد فرهنگی بلکه آزمایشگاهی برای آیندهٔ طراحی است؛ جایی که مرز میان هنر، معماری و منظر فرو می‌ریزد و جای خود را به تجربه‌ای یکپارچه و انسانی می‌دهد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا