مجله طا جواهر



اولین و تنها مجله تخصصی طلا جواهر، نقره، ساعت و آنتیک درایران


برندهاطراحی و ساخت

جورجو آرمانی معمار تاریخ ساز ظرافت جاودانه

وقتی جورجو آرمانی، خالق یکی از تحسین‌شده‌ترین امپراتوری‌های مد جهان، در ۴ سپتامبر ۲۰۲۴ در سن ۹۱ سالگی چشم از جهان فروبست، گنجینه‌ای از لباس‌های بی‌نهایت زیبا و میراثی ماندگار چون گوهرهای تراش‌خورده به جا گذاشت. او، استاد ظرافت ایتالیایی، با بازطراحی کت‌وشلوارهای کلاسیک و خلق سبک‌هایی روان و آزاد، مد را دگرگون کرد و با پیوند هنرمندانه‌اش با هالیوود، فرهنگ مد را برای همیشه تغییر داد. آرمانی، مانند جواهرسازی که هر نگین را با دقت صیقل می‌دهد، زندگی و حرفه‌اش را با وسواسی میلی‌متری شکل داد، از فانوس‌های بیرون مقر میلان تا وزن کاغذهای دفاتر شعبه‌اش.

در رستورانی، او ناهماهنگی رومیزی‌ها را تشخیص می‌داد؛ کراواتی که ۱.۵ سانتی‌متر بلندتر بود، تعادل لباس را بر هم می‌زد؛ زاویه بیش‌ازحد دستکش یک بانو برایش غیرقابل‌تحمل بود. این‌ها در مقیاس میلی‌متر سنجیده می‌شدند. او «سینور آرمانی» بود، نه صرفاً «جورجو»، حتی وقتی با تی‌شرت سرمه‌ای محبوب، شلوارک آبی چین‌دار و کفش‌های قهوه‌ای راحت ظاهر می‌شد. این کمال‌گرایی در بازطراحی کت‌وشلوار مردانه نمود یافت؛ او سختی پشم سنگین را با کرپ نرم جایگزین کرد، پدهای شانه و آستر را حذف نمود، و رنگ‌هایی چون بژ، شنی و سبز روشن را برگزید. نتیجه، «مرد آرمانی» بود: سیلوئتی آزاد و بی‌قید (louche) که بدن را بدون محدودیت به نمایش می‌گذاشت. برای زنان نیز، کت‌وشلوارهایش اعتمادبه‌نفسی سیال می‌بخشید، بدون تنگنای شلوارها و دامن‌های سفت، و لباس‌های شب ساده و مهره‌دوزی‌شده‌اش، با رنگ‌های گل‌های پژمرده، ظرافتی جاودانه را متبلور می‌کرد.

این طرح‌ها، چون جواهراتی بی‌زمان، ماندگار شدند. چرا باید به دنبال روندهای زودگذر رفت وقتی طراحی این‌قدر بی‌نقص، رنگ‌ها این‌قدر طبیعی، و کل ظاهر، تجلی ظرافتی به‌دور از تجمل‌گرایی (extravagance) بود؟ شرکت او، که در ۱۹۷۵ با فروش فولکس‌واگن بیتل آبی‌اش برای تأمین سرمایه تأسیس شد، از فروشی ۱۴,۰۰۰ دلاری در سال اول به ۱۰۰ میلیون دلار در یک دهه رسید و تا ۲۰۲۴ ارزشی بین ۹.۳ تا ۱۱.۷ میلیارد دلار یافت. این امپراتوری به لباس ورزشی، مبلمان، هتل‌ها، کلوپ‌ها، شکلات و گل‌فروشی گسترش یافت، گویی جهانی آرمانی از هماهنگی و ظرافت خلق شده بود که مشتریان ثروتمند می‌توانستند در آن غرق شوند.

سینما، چون نگینی درخشان در تاج آرمانی، راز صعود او بود. او که در کودکی در شمال ایتالیا شیفته سینما شده بود، زندگی را فیلمی می‌دید که لباس‌هایش، костюم‌های آن بودند. در ۱۹۸۰، هنگامی که کت‌وشلوارهای غیرساختاریافته‌اش در تن ریچارد گیر در «ژیگولوی آمریکایی» درخشید، لحظه‌ای مسحورکننده رقم خورد. این موفقیت با کت‌وشلوار شامپاینی و نقره‌ای جودی فاستر در اسکار ۱۹۹۲، که او را به‌عنوان بهترین بازیگر زن برای «سکوت بره‌ها» به شهرت رساند، به اوج رسید. فاستر، پس از تجربه ناموفق لباس آبی پرزرق‌وبرق در اسکار ۱۹۸۹، به اتاق وی‌آی‌پی آرمانی در رودیو درایو پناه برد. این کت‌وشلوار، با خطوط روان و پالت کرم و صورتی کم‌رنگ، نمونه‌ای کلاسیک از خیاطی بی‌نقص آرمانی بود که ظرافتی آرام را بدون تلاش بیش‌ازحد به نمایش می‌گذاشت. در ۱۹۹۰، آن‌قدر ستارگان در اسکار لباس‌های او را پوشیدند که نشریه وومنز ور دیلی آن را «جوایز آرمانی» نامید. او از اولین کسانی بود که اسکار را به‌عنوان صحنه‌ای قدرتمند برای مد بازتعریف کرد، و رابطه هم‌زیستی‌اش با ستارگان—از دایان کیتون و تام کروز تا مارتین اسکورسیزی—برندش را به عطرها، عینک‌ها و ساعت‌ها گسترش داد.

آرمانی بخشی از نسلی بود که مد را از رسمی بودن به‌سوی غیررسمی بودن سوق داد، از ظرافتی متین تا سبک گرانج و هودی‌های مدیران شرکت‌های چند میلیون دلاری. این تحول، که ستارگان را به راه‌اندازی برندهای خود سوق داد، جهانی تکه‌تکه‌تر و درگیر فرهنگ شهرت را شکل داد، جهانی که او خود در ساختنش نقش داشت. بااین‌حال، استقلال شعار او بود. او پیشنهادهای غول‌های لوکس فرانسوی را رد کرد، زیرا شرکتش، که با شریک زندگی‌اش سرجیو گالئوتی خلق شده بود، فرزندی بود که پس از مرگ سرجیو در ۱۹۸۵، خود به‌تنهایی پرورش داد. به‌عنوان متولد نماد خرچنگ (Cancer)، خلاق، حساس و درون‌گرا، او مانند خرچنگی همه‌چیز را به سوی خود جمع می‌کرد و فروشی نبود.

با وجود شهرت، خجالتی بود و مد را تقریباً اتفاقی برگزید. پس از تجربه پزشکی و خدمت سربازی، از چیدمان ویترین مغازه‌ها به طراحی برای نینو چروتی در ۱۹۶۴ رسید. شب‌ها، در خانه‌هایش در میلان، نیویورک یا پانتلیریا، با گربه‌هایش و صدای تلویزیون خلوت می‌کرد، گویی ناامنی‌هایش را در پس کمال‌گرایی مطلق‌گرایانه‌اش پنهان کرده بود. او صبح و شب کار می‌کرد، ایده‌ها را ترسیم می‌کرد، پارچه‌ها را بررسی می‌کرد، و نمایش بعدی را برنامه‌ریزی می‌کرد، محصور در زنجیرهای sartorial که خود برگزیده بود. آینده برندش، که خود او بود، برایش دغدغه‌ای بزرگ بود. او امید داشت خانواده‌اش یعنی دستیار ارشد، برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌اش این میراث را حفظ کنند، اما نگران بود که هیچ‌کس نتواند دکمه‌های درست کت‌ها، مقاومت در برابر رنگ‌های تند، یا نورپردازی بی‌نقص نمایش‌هایش را تضمین کند. آرمانی، مانند گوهری بی‌همتا، می‌ترسید که بدون او، درخشش برندش کم‌رنگ شود.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا